تست افسردگی احساس غمگينی من احساس غمگينی نمی کنم. اغلب اوقات، احساس غمگينی می کنم. هميشه غمگينم. به قدری غمگين و بي نشاطم که تاب تحملش را ندارم. بدبینی نسبت به آينده، بدبين نيستم. بيش از گذشته، نسبت به آينده احساس بدبينی می کنم. انتظار ندارم که وضعم بهتر شود. اميدی نسبت به آينده ندارم، فقط ميدانم که وضع هرچه بدتر خواهد شد. شکست های گذشته احساس نمی کنم که شخص شکست خورده ای باشم. بيش از آنچه سزاوار بودم، شکست خورده ام. وقتي به زندگی گذشته ام نگاه می کنم، جز شکست چيزی نمی بينم احساس می کنم که شخص کاملا شکست خورده ای هستم. فقدان لذت به اندازه گذشته، از دنيای اطرافم لذت می برم. ديگر به اندازه گذشته، از چيزهای اطرافم لذت نمی برم. از چيزهايی که در گذشته برايم لذتبخش بودند، کمتر لذت ميبرم. از چيزهايی که در گذشته لذت می بردم، هيچ لذتی نمی برم. احساس گناه احساس گناه خاصی ندارم. درباره بسياری از چيزها که در گذشته انجام داده ام و يا بايد انجام می دادم، احساس گناه می کنم. اغلب اوقات خود را کاملا گناهکار می دانم. هميشه خود را گناهکار می دانم. احساسات مربوط به مجازات حساس نمی کنم که دارم مجازات می شوم. حساس می کنم که ممکن است مجازات شوم. انتظار مجازات دارم. احساس می کنم که دارم مجازات می شوم. بيزاری از خويشتن احساسم درباره خودم، مانند هميشه است. اعتماد به نفس ام را از دست داده ام. از خودم مأيوس شده ام. از خودم خوشم نمی آيد. عيب جويی از خويشتن بيش از حد معمول، خود را مورد انتقاد يا سرزنش قرار نمی دهم. بيش از گذشته، از خودم عيب جويی می کنم. در مورد همه اشتباهاتم خود را مورد انتقاد قرار می دهم. براي هر اتفاق بدي که می افتد، خود را سرزنش می کنم. فکر خودکشی يا ميل به خودکشی اصلا در فکر آن نيستم که به خودم آسيبی برسانم. درباره اينکه به خودم آسيبی برسانم فکر می کنم، اما به آن عمل نمی کنم. دلم می خواهد خود را بکشم. اگر فرصتی داشتم خود را می کشتم. گریه بيش از گذشته، گريه نمی کنم. بيش از گذشته، گريه می کنم. سر هر چيز کوچکي، به گريه ميافتم. احساس می کنم که می خواهم گريه کنم، اما نمی توانم. برانگيختگی بيش از حد معمول، بي قرار يا آشفته نيستم. احساس می کنم بيش از حد معمول، بی قرار يا آشفته هستم. به قدری بی قرار و برانگيخته ام که نمی توانم آرام بگيرم. به قدري بی قرار و برانگيخته ام که بايد اين طرف و آن طرف بروم و يا خود را به کاری مشغول کنم. بي علاقگی علاقه ام را به مردم و چيزها از دست نداده ام. کمتر از گذشته، به مردم و چيزها علاقه دارم. بيشتر علاقه ام را به مردم و چيزها از دست داده ام. بسيار دشوار است که بتوانم به چيزی علاقه پيدا کنم. بلاتکلیفی من مثل هميشه، می توانم تصميم بگيرم تصميم گرفتن برايم دشوارتر از حد معمول است. بيش از گذشته، در تصميم گيری مشکل دارم. درباره گرفتن هر تصميمی، با اشکال روبرو می شوم. احساس بی ارزشی احساس می کنم که آدم ارزشمندی هستم. خود را مثل گذشته، آدم ارزشمند يا مفيدی نمی دانم. در مقايسه با ديگران، خود را کم ارزشتر می دانم. احساس می کنم اصلا ارزشی ندارم. کم توانی ميزان انرژی من مانند هميشه است. نسبت به گذشته، انرژی ام کمتر شده است. انرژی لازم براي انجام کارهای زياد را ندارم. انرژی انجام هيچ کاری را ندارم. تغيير در الگوی خواب در الگوی خواب من، تغييری ايجاد نشده است. کمی بيش از حد معمول می خوابم. تا اندازهای کمتر از حد معمول می خوابم. خيلي بيشتر از حد معمول می خوابم. خيلي کمتر از حد معمول می خوابم. بيشتر قسمت روز را می خوابم. صبح ها 1 تا 2 ساعت زودتر از خواب بيدار می شوم و ديگر نمی توانم بخوابم. تحریک پذيری بيش از حد معمول، تحريک پذير نيستم. بيش از حد معمول، تحريک پذير هستم. خيلی بيش از حد معمول، تحريک پذير هستم. هميشه تحريک پذير هستم. تغيير در اشتها اشتهايم تغييري نکرده است. اشتهايم کمتر از حد معمول است. اشتهايم بيشتر از حد معمول است. اشتهايم خيلی کمتر از قبل است. اشتهايم خيلی بيشتر از حد معمول است. اصلا اشتهايی ندارم. هميشه ميل شديدی به غذا خوردن دارم. مشکل در تمرکز تمرکزم به خوبي گذشته است. نمی توانم در حد معمول، تمرکز داشته باشم. نمی توانم براي مدت طولانی ذهنم را روي موضوعي متمرکز نگهدارم. احساس ميکنم نمی توانم روي هيچ چيز تمرکز کنم. خستگی و احساس ناتوانی بيش از حد معمول، خسته يا ناتوان نيستم. زودتر از حد معمول، احساس خستگی يا ناتوانی ميکنم. خسته تر يا ناتوان تر از آن هستم که بتوانم بسياری از کارهايی را که قبلا انجام ميدادم، انجام دهم. خسته تر يا ناتوان تر از آن هستم که بتوانم بيشتر کارهايی را که قبلا انجام مي دادم، انجام دهم. بي علاقگی به امور جنسی تغيير تازهای در علاقه من به امور جنسی پیش نيامده است. علاقه ام به امور جنسی کمتر از گذشته شده است. علاقه ام به امور جنسی در حال حاضر خيلي کمتر شده است علاقه ام به امور جنسی را کاملا از دست داده ام. زمان تمام شد! پایان زمان